در کانتینر چه گذشت؟ (4)
 
ستون آزاد
گاهنامه ی طنز
 
 

 

حالا قسمت اول بازجویی که اسم و مشخصات ظاهری بود رو

 

پشت سر گذاشتیم. مارتین از اتاق رفت بیرون. تا اینجا خیلی

 

راحت بودیم. تازه داشتیم معنی کلمه دموکراسی در فرهنگ آمریکا

 

رو می فهمیدیم که وارد بخش بعدی شدیم. بغل دستی مارتین که

 

روی صورتش رو پوشانده بود اسم تک تک بچه ها رو صدا می زد

 

و فرمی که زیر دستش بود را پر می کرد. به زبان فارسی البته

 

با لهجه غلیظ انگلیسی می پرسید: ازدواج کردی؟ من هم جواب

 

دادم نه. ولی صحبتش هست. قراره یه آستینی بالا بزنیم. بچه ها

 

هم دوباره زدند زیر خنده ولی نظامی آمریکایی اصلا متوجه نشد

 

و سرش مشغول کار خودش بود. هرچند دقیقه یک بار هم با هم

 

 انگلیسی پچ پچ می کردند که من خیلی دوست داشتم بفهمم چی

 

می گن ولی ...

 

سربازان آمریکایی

 

بعدش وارد قسمت بعدی شدیم. یه خانم آمریکایی بود که مسئول

 

 انگشت نگاری بود. از اینجا به بعد همه نظامی ها پشت یک

 

لب تاپ نشسته بودند. لب تاپشون هم پاناسونیک بود. نقره ای

 

رنگ بود. خیلی سعی کردم صفحه لب تاپ رو ببینم ولی آنقدر

 

صفحه رو خوابانده بودند که نمی شد چیزی را ببینم. به لپ تاپ

 

اون خانم آمریکایی یه دستگاه سفید رنگ وصل بود. روی دستگاه

 

 یک لایه مثل شیشه بود. هرکس که نوبتش می رسید باید دستش

 

را روی دستگاه می گذاشت تا اثر انگشتانش در دستگاه ضبط

 

شود. ابتدا چهار انگشت دو دست را باهم و سپس دو انگشت

 

شصت! مرحله بعدی هم عکس صورت از روبه رو و نیم رخ بود.

 

این مرحله رو یک سرباز سیاه پوست انجام می داد. دوربین شون

 

هم کانن بود. در مرحله بعدی از قرنیه چشم عکس می گرفتند. یک

 

 دور بین مشکی رنگ بود که به اندازه یک چشم، لنزش پیدا بود

 

و دوربین را نزدیک چشم ما می آوردند و سپس عکس می گرفتند.

 

 این کار رو هم یک سرباز آمریکایی که قیافه اش شبیه چینی ها

 

(همون افغانی خودمون) بود انجام می داد و حالا ما دیگه علاقه ای

 

به آزادی از نوع آمریکایی نداشتیم. خیلی از بچه اعصابشون

 

خورد شده بود. آنقدر مشخصات و اطلاعات می گرفتند که انگار

 

با مجرم جانی طرف شده اند. اما من برای اینکه دل بچه ها رو

 

گرم کنم گفتم: بچه ها مارتین گفت اینا برای امنیت خودمونه.

 

آخ جون دیگه ما امنیت داریم و اینجا بود که دیگر امنیت ما

 

در سفر تامین شد....

 

اما اینکه چطور شد که از من اثر انگشت نگرفتند را در شماره

 

بعدی خاطره خواهم نوشت.




امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه

نظرات شما عزیزان:

امیر
ساعت18:23---11 اسفند 1390
سلام.من تورو لینک کردم حالا تو هم منو با عنوان بارسلونا لینک کن.

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 3 بهمن 1385برچسب:, :: 19:49 :: توسط : mahdi235

درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ستون آزاد و آدرس v.d.f.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 12
بازدید ماه : 115
بازدید کل : 26631
تعداد مطالب : 225
تعداد نظرات : 26
تعداد آنلاین : 1



کد پیغام خوش آمدگویی
Type in a word or phrase: