ستون آزاد
گاهنامه ی طنز
 
 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:میدونم عاشقشی, :: 13:51 :: توسط : mahdi235


 


یکی پلیس می شد و یکی خر. دیگران سعی می کردند بپرند پشت خر، و پلیس دستپاچه که خود زمانی خر بوده، نمی دانست چپی ها را بزند و خر کند و یا راستی ها را. طرفِ چپی ها می رفت راستی ها می پریدند روی خر و برعکس. و عاقبت دو سه نفری لذت خر سواری را می بردند و آنقدر قیل و قال و تقلا می کردند تا خر بخت برگشته می پکید و یا بهتر بگویم خر بیچاره می رید و ...

و به نظر می رسد خر پلیس یکی از آموزنده ترین بازی های دوران بچگی امان بود. در حقیقت شبیه سازی زندگی آینده مان بود و خودمان خبر نداشتیم. حالا هم به نوعی خر شده ایم و مشکلات (آدم ها هم، صد البته جزو مشکلات هستند) یکی پس از دیگری می پرند بر گُرده امان و از پلیس دست و پا چلفتی هم کاری ساخته نیست. آن زمان ها ظرفیت خری امان دو یا سه نفر بود و این روزها، بزنم به تخته از اعداد انگشتان دست هم فراتر می رود.

حالا تا کی می پُکیم و به ... می رویم ... الله و اعلم

 

پ ن یک : سوء برداشت نشود. مخاطب این متن فقط مردان نیستند. به عبارت دیگر خر می تواند ماده و یا نر باشد !

پ ن دو : خر پلیس، زمان بچه گی های ما بیشتر مرسوم بود، مایی که دوران نوجوانی امان را در دهه ی شصت سپری کردیم آن موقع که انقلاب بود و جنگ؛ نه از دیسکو و رقص و نوشگاه خبری بود و نه از پلی استیشن و دیش و پیامک !


امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:خر کیه ,درمورد تو, :: 13:44 :: توسط : mahdi235


 

در اولین ساعت درس کلاس تشریح و کالبد شکافی‌ دانشکده پزشکی‌ یزد استاد به دانشجویان سال اول میگوید:
به شما تبریک میگویم که در کنکور قبول شده و الان رسما دانشجوی پزشکی‌ هستید. ولی‌ برای فارغ التحصیل شدن و پزشک شدن هم باید "دقت عمل" داشته باشید و هم "رقت عمل".

همه شما باید این کار که من الان می‌کنم را انجام بدهید اگر نه به درد این رشته نمی خورید و اخراج هستید!! سپس یک جسد وارد کلاس می‌کند و ناگهان انگشتش را تا ته در ماتحت جسد فرو می‌کند می گذارد توی دهانش و می مکد.
و می گوید حالا شما هم باید همین کار را بکنید!!

دانشجوها شوکه می شوند و اعتراض می کنند ولی‌ استاد می گوید الا و بلا باید بکنید وگرنه اخراج هستید.
چند تا دخترها غش می کنند، پسرها بالا می اورند، ولی‌ با هر بدبختی هست همه دانشجوها آخرش انگشت در ماتحت جسد می کنند و می گذارند در دهنشان و می مکند
استاد میگوید:

هان. شما همه رقت عمل تان خوب بود ولی‌ دقت عمل نداشتید. شما همگی‌ انگشت اشاره را در ماتحت کردید و مکیدید ولی‌ من انگشت اشاره را در ماتحت کردم و انگشت وسط را مکیدم. سعی‌ کنید بیشتر دقت کنید.


 

امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:دقت عمل! ,به !مگه میشه!, :: 13:37 :: توسط : mahdi235


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:اعتراف کن کدو می,خودت رو بشناس!,, :: 13:34 :: توسط : mahdi235

 

معلمی از دانش آموزان خواست تا عجایب هفتگانه جهان را فهرست وار بنویسند. دانش آموزان شروع به نوشتن کردند. معلم نوشته های آنها را جمع آوری کرد. با آن که همه جواب ها یکی نبودند اما بیشتر دانش آموزان به موارد زیر اشاره کرده بودند:

اهرام مصر، تاج محل، کانال پاناما، دیوار بزرگ چین و... در میان نوشته ها کاغذ سفیدی نیز به چشم می خورد. معلم پرسید: این کاغذ سفید مال چه کسی است؟ یکی از دانش آموزان دست خود را بالا برد. معلم پرسید: دخترم چرا چیزی ننوشتی؟

دخترک جواب داد: عجایب موجود در جهان خیلی زیاد هستند و من نمی توانم تصمیم بگیرم که کدام را بنویسم. معلم گفت: بسیار خوب، هر چه در ذهنت است به من بگو، شاید بتوانم کمکت کنم.

در این هنگام دخترک مکثی کرده و گفت: به نظر من عجایب هفتگانه جهان عبارتند از : لمس کردن، چشیدن، دیدن، شنیدن، احساس کردن، خندیدن و عشق ورزیدن.

پس از شنیدن سخنان دخترک، کلاس در سکوتی محض فرو رفت.

آری عجایب واقعی همین نعمتهایی هستند که ما آنها را ساده و معمولی می انگاریم

 


 

امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:جالب , :: 13:25 :: توسط : mahdi235

وقتی همسر سارکوزی به آغوش اوباما پناه می برد

تصویر بغل کردن اوباما همسر سارکوزی


رگ غیرت سارکوزی رو بنازم...


 

ظاهرا اوباما و سارکوزی به همسرانشون رو به هم قرض می دهند...

بیچاره زن اوباما

اینم پرده آخر این ماجرا

طبق معمول سارکوزی اختیار خودش رو از دست داد


امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 3 بهمن 1385برچسب:, :: 20:4 :: توسط : mahdi235

 

حالا قسمت اول بازجویی که اسم و مشخصات ظاهری بود رو

 

پشت سر گذاشتیم. مارتین از اتاق رفت بیرون. تا اینجا خیلی

 

راحت بودیم. تازه داشتیم معنی کلمه دموکراسی در فرهنگ آمریکا

 

رو می فهمیدیم که وارد بخش بعدی شدیم. بغل دستی مارتین که

 

روی صورتش رو پوشانده بود اسم تک تک بچه ها رو صدا می زد

 

و فرمی که زیر دستش بود را پر می کرد. به زبان فارسی البته

 

با لهجه غلیظ انگلیسی می پرسید: ازدواج کردی؟ من هم جواب

 

دادم نه. ولی صحبتش هست. قراره یه آستینی بالا بزنیم. بچه ها

 

هم دوباره زدند زیر خنده ولی نظامی آمریکایی اصلا متوجه نشد

 

و سرش مشغول کار خودش بود. هرچند دقیقه یک بار هم با هم

 

 انگلیسی پچ پچ می کردند که من خیلی دوست داشتم بفهمم چی

 

می گن ولی ...

 

سربازان آمریکایی

 

بعدش وارد قسمت بعدی شدیم. یه خانم آمریکایی بود که مسئول

 

 انگشت نگاری بود. از اینجا به بعد همه نظامی ها پشت یک

 

لب تاپ نشسته بودند. لب تاپشون هم پاناسونیک بود. نقره ای

 

رنگ بود. خیلی سعی کردم صفحه لب تاپ رو ببینم ولی آنقدر

 

صفحه رو خوابانده بودند که نمی شد چیزی را ببینم. به لپ تاپ

 

اون خانم آمریکایی یه دستگاه سفید رنگ وصل بود. روی دستگاه

 

 یک لایه مثل شیشه بود. هرکس که نوبتش می رسید باید دستش

 

را روی دستگاه می گذاشت تا اثر انگشتانش در دستگاه ضبط

 

شود. ابتدا چهار انگشت دو دست را باهم و سپس دو انگشت

 

شصت! مرحله بعدی هم عکس صورت از روبه رو و نیم رخ بود.

 

این مرحله رو یک سرباز سیاه پوست انجام می داد. دوربین شون

 

هم کانن بود. در مرحله بعدی از قرنیه چشم عکس می گرفتند. یک

 

 دور بین مشکی رنگ بود که به اندازه یک چشم، لنزش پیدا بود

 

و دوربین را نزدیک چشم ما می آوردند و سپس عکس می گرفتند.

 

 این کار رو هم یک سرباز آمریکایی که قیافه اش شبیه چینی ها

 

(همون افغانی خودمون) بود انجام می داد و حالا ما دیگه علاقه ای

 

به آزادی از نوع آمریکایی نداشتیم. خیلی از بچه اعصابشون

 

خورد شده بود. آنقدر مشخصات و اطلاعات می گرفتند که انگار

 

با مجرم جانی طرف شده اند. اما من برای اینکه دل بچه ها رو

 

گرم کنم گفتم: بچه ها مارتین گفت اینا برای امنیت خودمونه.

 

آخ جون دیگه ما امنیت داریم و اینجا بود که دیگر امنیت ما

 

در سفر تامین شد....

 

اما اینکه چطور شد که از من اثر انگشت نگرفتند را در شماره

 

بعدی خاطره خواهم نوشت.


امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 3 بهمن 1385برچسب:, :: 19:49 :: توسط : mahdi235


 

تفاوت اسکورت اوباما و احمدی نژاد

مقایسه گروه حفاظت (بادی گارد) احمدی نژاد و اوباما


 

تصاویری از اسکورت اوباما:

اسکورت حفاظتی رئیس جمهور آمریکا اوباما

هلی کوپتر حامل اوباما

 


 

 


 


 

و حالا اسکورت ویژه و امنیتی رئیس جمهور کشورمان محمود احمدی نژاد:

محمود احمدی نژاد

محافظان احمدی نژاد

بیشتر به اتوبوس درون شهری شباهت داره

اسکورت حفاظت گارد رئیس جمهور ایران

اسکورت حفاظتی محمود احمدی نژاد


امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 3 بهمن 1385برچسب:, :: 18:32 :: توسط : mahdi235

 



بالاخره بعد از ابطحی، عطریانفر و سعید حجاریان نوبت به میرحسین موسوی رسید تا در دادگاه حاضر بشود و از خود در برابر اتهامات وارده دفاع کند.

آقای موسوی ضمن پذیرفتن اتهامات وارده به عنوان آخرین دفاع لحظاتی از وقت دادگاه را به خود اختصاص دادند و اینگونه از خود دفاع کردند:

متن کامل دفاعیات آقای میرحسین موسوی

چه دفاعی از خودم بکنم جناب قاضی؟ من بی دفاعم.

من شریف تربیت شدم. من شریف بزرگ شدم. نه کسی منو میشناخت، نه کسی بنده رو میدید. اصلا 20 سال بود که کسی به من محل نمی ذاشت. نه ثروت مند بودم ونه هیچ چیز دیگر. تا اینکه ثروتمندان دور من را گرفتند.

همه سهم من از زندگی کار فرهنگی بود و یک زن قرآن پژوه و روشنفکر.

من ساده بودم. من همه چیز رو باور میکردم. من با هیچ مخالفت نمیکردم. سرم به کار خودم بود و شریف بودم. به من گفتند: کاندید بشوی حتما رای می آوری. من هم باور کردم. گفتند: اگر رای نیاوردی یعنی در انتخابات تقلب شده است. بازهم باور کردم.

من نمیخواستم کاندید بشوم، من نمیتونستم رئیس جمهور باشم، من نمیتونستم اصلاح طلب باشم، من نمیخواستم شعار اصول گرایی بدهم. من مقاومت کردم تا حد توانم، اما توانم کم بود.

بنده ضعیف بودم. برای خودم ضعیف بودم و برای دیگران. و من به همه احترام میگذاشتم، من به همه احترام میگذاشتم و من شروع کردم به بازی کردن، شروع کردم به سرگرم شدن و بعضی وقتها یادم رفت که کجام و همه ی اینهایی که میگند مال من نیست، حق من نیست و من اشتباهیم...

تقصیر من بود، تقصیر دیگران هم بود.

اما خدایا تو شاهدی که من هیچ چیزی رو برای خودم بر نداشتم. من هیچ چیزی رو توی جیبم نذاشتم، من از سهم کسی نزدم. من فقط اشتباهی بودم.

خدایا تو شاهدی که من چیزی رو خراب نکردم، خدایا تو شاهدی که من کسی رو اذیت نکردم. من فقط اشتباهیم.

چه دفاعی از خودم بکنم؟ من بی دفاعم.

حالا من مانده ام و تقاص این همه اشتباه دیگران و بازیگوشی خودم.

جناب قاضی من از هیچکس توقعی ندارم...

خدایا تو منو ببخش...

لازم به ذکر است که بعد از پخش دفاعیات آقای موسوی از رسانه ملی، آقای ضرغامی طی نامه ایی از مهران مدیری به خاطر تاثیر گذار بودن سریال مرد هزار چهره تشکر و قدردانی کرد و افزود: ای کاش سایر نخبگان سیاسی با درس گرفتن از سریال آموزنده مرد هزار چهره از لجبازی دست بر می داشتند و ملت را از اعترافات خود شاد و خوشنود می ساختند.


امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 3 بهمن 1385برچسب:, :: 18:10 :: توسط : mahdi235

 

 

 

 

 

 

عازم جبهه بودم. یکی از دوستانم برای اولین بار بود که به جبهه

 

می آمد. مادرش برای بدرقه ی او آمده بود. خیلی قربان صدقه اش

 

می رفت و دائم به دشمن ناله و نفرین می کرد.

 

به او گفتم:« مادر شما دیگه بر گردید فقط دعا کنید ما شهید بشیم.

 

 دعای مادر زود مستجاب می شود.»

 

او در جواب گفت:« خدا نکنه مادر، الهی صد سال زیر سایه ی پدر

و مادرت زنده بمونی! الهی که صدام شهید بشه که اینجور بچه های

 

 مردم رو به کشتن می ده!»

 

شاد از دفاع مقدس

 


امتیاز وبلاگ ها تا این لحظه


ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 3 بهمن 1385برچسب:, :: 18:5 :: توسط : mahdi235
درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ستون آزاد و آدرس v.d.f.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 41
بازدید دیروز : 71
بازدید هفته : 124
بازدید ماه : 112
بازدید کل : 26743
تعداد مطالب : 225
تعداد نظرات : 26
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


کد پیغام خوش آمدگویی
Type in a word or phrase: